سایر توضیحات
گزیده ای از کتاب
جوان: آه، دوباره گیج کننده شد. شما گفتید که من دیگران را دشمن می بینم و نمی توانم آن ها را به عنوان رفیق تصور کنم، زیرا من از وظایف زندگی خود فرار می کنم. به هرحال این چه معنایی داشت؟
فیلسوف: به عنوان مثال فرض کنید آقای خاصی وجود دارد و شما از او خوشتان نمی آید؛ زیرا دارای عیب هایی است که قابل بخشش است.
اما این گونه نیست که شما از آقای الف متنفر باشید؛ زیرا نمی توانید عیب های او را ببخشید. هدف شما این بود که قبلا از آقای الف متنفر بودید و سپس به دنبال نقص برای برآوردن آن هدف باشید.
جوان: این مسخره است! چرا باید آن کار را انجام بدهم؟
فیلسوف: بنابراین شما می توانید از یک رابطه ی بین فردی جلوگیری کنید.
جوان: به هیچ وجه، این کاملا دور از ذهن است. واضح است که ترتیب امور اشتباه است. او کاری کرد که من دوست نداشتم، به همین دلیل است. اگر او نبود، هیچ دلیلی برای دوست نداشتن او نداشتم.
فیلسوف: نه شما اشتباه می کنید. در روابط بین عاشقان یا زوج های متأهل، مواقعی پیش می آید که فرد پس از یک زمان خاص از هرآنچه شریک زندگی خود می گوید یا انجام می دهد، دل خور می شود. به عنوان مثال او به نحوه ی غذا خوردن اهمیتی نمی دهد. ظاهر نامطلوبش در خانه، او را پر از نفرت می کند و حتی خرخر او. حتی اگر تا چند ماه پیش، هیچ کدام قبلا او را آزار نداده بود.
جوان: بله درست است.
فیلسوف: فرد چنین احساسی دارد که من می خواهم این رابطه را پایان دهم، پس او به دنبال مواردی بود که بتواند آن را پایان دهد. شخص دیگر اصلا تغییر نکرده است. این هدف خودش است که تغییر کرده است. نگاه کنید، مردم موجودات فوق العاده خودخواهی هستند و هر زمان که حالشان عوض شود، قادر به یافتن هر تعداد نقص در دیگران هستند.