مشخصات محصول
مشخصات
خلاصه
ترانهسرا: سیمین بهبهانی، حسین منزوی، محمدرضا شفیعی کدکنی، مولانا
آهنگساز: تهمورس پورناظری
نوازندگان
فلیپ برزینا، استفانی بیبو، دیوید ریدر، پیتر ماسک، جوری فنکوجن، ناتالی لفرنایس، نیومی لفرنایس، ایوان باتمر، کلیو تیلتن، الیزابت چیهو، شین کاراسکو، جوان د مارس، آندره گرباتنکو، راب اشلی، آلدن کوهن، ست اوسبورن، تهمورس پورناظری، شجاعت حسینخان، سهراب پورناظری
مرجع صادر کننده
وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی
شماره پروانه یا مجوز
92-8082
آهنگساز قطعه 1
تهمورس پورناظری
ترانه سرا قطعه 1
سیمین بهبهانی
متن ترانه قطعه 1
چرا رفتی؟ چرا؟ من بی قرارم
به سر سودای آغوش تو دارم
نگفتی ماهتاب امشب چه زیباست؟
ندیدی جانم از غم ناشکیباست؟
چرا رفتی؟ چرا؟ من بیقرارم
به سر سودای آغوش تو دارم
خیالت گرچه عمری یار من بود
امیدت گرچه در پندار من بود
بیا امشب شرابی دیگرم ده
ز مینای حقیقت ساغرم ده
چرا رفتی؟ چرا؟ من بی قرارم
به سر سودای آغوش تو دارم
چرا رفتی؟ چرا؟ من بی قرارم
به سر سودای آغوش تو دارم
نگفتی ماهتاب امشب چه زیباست؟
ندیدی جانم از غم ناشکیباست؟
چرا رفتی؟ چرا؟ من بی قرارم
به سر سودای آغوش تو دارم
دل دیوانه را دیوانهتر کن
مرا از هر دو عالم بی خبر کن
دل دیوانه را دیوانهتر کن
مرا از هر دو عالم بی خبر کن، بی خبر کن
بیا امشب شرابی دیگرم ده
ز مینای حقیقت ساغرم ده
ز مینای حقیقت ساغرم ده
چرا رفتی؟ چرا؟ من بی قرارم
چرا رفتی؟ چرا؟ من بی قرارم
به سر، سودای آغوش تو دارم
چرا رفتی؟ چرا؟ من بی قرارم
به سر، سودای آغوش تو دارم
چرا رفتی؟ چرا؟ من بی قرارم
به سر سودای آغوش تو دارم
آهنگساز قطعه 2
تهمورس پورناظری
ترانه سرا قطعه 2
حسین منزوی
متن ترانه قطعه 2
درون آینهی روبرو چه میبینی
درون آینهی روبرو چه میبینی
تو ترجمان جهانی بگو چه میبینی
تویی برابر تو چشم در برابر چشم
در آن دو چشم پر از گفت و گو چه میبینی، چه میبینی
درون آینهی روبرو چه میبینی
تو هم شراب خودی هم شراب خوارهی خود
سوای خون دلت سوای خون دلت
در سبو چه میبینی بگو چه میبینی
در آن گلولهی آتش گرفتهای که دل است
در آن گلولهی آتش گرفتهای که دل است
و باد میبردش
و باد میبردش سو به سو چه میبینی، چه میبینی
درون آینهی روبرو چه میبینی، چه میبینی
ترانه سرا قطعه 3
هومن ذکایی
متن ترانه قطعه 3
دلسپردهام من به روی تو
در دل من است آرزوی تو
دلسپردهام من به روی تو
در دل من است آرزوی تو
بخت آینه باشدم اگر مینشاندم رو به روی تو
جان جان جان از همه جهان
میکشد دلم پَر به سوی تو
دل به دل ز تو تا تو آمدم
قبله گاه من خاک کوی تو
دل به دل ز تو تا تو آمدم
قبله گاه من خاک کوی تو
من که عاشقم مست و سرخوشم
جرعه میکشم من سبوی تو
گنج آرزو در دل منی
گنج آرزو در دل منی
در دلم کنم جستجوی تو
در دلم کنم جستجوی تو
جان جان جان از همه جهان
میکشد دلم پَر به سوی تو
دلسپردهام من به روی تو
در دل من است آرزوی تو
بخت آینه باشدم اگر مینشاندم رو به روی تو
جان جان جان از همه جهان
میکشد دلم پر به سوی تو
دل به دل ز تو تا تو آمدم
قبله گاه من خاک کوی تو
دل به دل ز تو تا تو آمدم
قبله گاه من خاک کوی تو
من که عاشقم مست و سرخوشم
جرعه میکشم من سبوی تو
گنج آرزو در دل منی
گنج آرزو در دل منی
در دلم کنم جستجوی تو
در دلم کنم جستجوی تو
جان جان جان از همه جهان
می کشد دلم پر به سوی تو
آهنگساز قطعه 4
تهمورس پورناظری
ترانه سرا قطعه 4
سیمین بهبهانی
متن ترانه قطعه 4
رفت آن سوار کولی با خود تورا نبرده
رفت آن سوار کولی با خود تورا نبرده
شب مانده است و با شب تاریکی فشرده
کولی! کنار آتش رقص شبانهات کو؟
شادی چرا رمیده؟ آتش چرا فسرده؟
رفت آن که پیش پایش دریا ستاره کردی
رفت آن که پیش پایش دریا ستاره کردی
چشمان مهربانش یک قطره ناسترده
رفت آن سوار کولی با خود تو را نبرده
میرفت گَرد راهش از دود آه تیره
نیلوفرانه در باد پیچیده تاب خورده
سودای همرهی را گیسو به باد دادی
رفت آن سوار و با خود یک تار مو نبرده
یک تار مو نبرده
آهنگساز قطعه 5
تهمورس پورناظری
ترانه سرا قطعه 5
حسین منزوی
متن ترانه قطعه 5
نه فرشتهام، نه شیطان، کیام و چیام؟ همینم
نه ز بادم و نَزآتش که نوادهی زمینم!
منم و چراغ خُردی که بمیرد از نسیمی
نه سپیده دم به دستم نه ستاره بر جبینم
نه فرشته ام، نه شیطان، کیام و چیام؟ همینم
منم و ردای تنگی که به جز من اش نگنجد
منم و ردای تنگی که به جز من اش نگنجد
نه فلک بر آستانم، نه خدا در آستینم
نه حق حقم، نه نا حق نه بدم، نه خوب مطلق
سیه و سپیدم ابلق که به نیک و بد عجینم
تب بوسهایم از آن لب، به غنیمت است امشب
که نه آگهم که فردا، چه نشسته در کمینم
منم و ردای تنگی که به جز من اش نگنجد
نه فلک بر آستانم، نه خدا در آستینم
نزنم نمک به زخمی که همیشگیست، باری
که نه خستهی نخستین، نه خراب آخرینم
که نه خستهی نخستین، نه خراب آخرینم
نه فرشته ام، نه شیطان
آهنگساز قطعه 6
تهمورس پورناظری
متن ترانه قطعه 6
ای همدم روزگار چونی بی من؟
ای مونس و غمگسار چونی بی من؟
من با رخ چون خزان زردم بی تو
تو با رخ چون بهار چونی بی من؟
ای زندگی تن و توانم همه تو
جانی و دلی ای دل و جانم همه تو
تو هستی من شدی از آنی همه من
من نیست شدم در تو از آنم همه تو
ای همدم روزگار چونی بی من؟
ای مونس و غمگسار چونی بی من؟
من با رخ چون خزان زردم بی تو
تو با رخ چون بهار چونی بی من؟
عشقت به دلم درآمد و شاد برفت
باز آمد و رخت خویش بنهاد برفت
گفتم به تکلف دو سه روزی بنشین
بنشست و کنون رفتنش از یاد برفت
ای همدم روزگار چونی بی من؟
ای مونس و غمگسار چونی بی من؟
من با رخ چون خزان زردم بی تو
تو با رخ چون بهار چونی بی من؟
ای در دل من میل و تمنا همه تو
واندر سر من مایهی سودا همه تو
هرچند به روزگار در مینگرم
هر چند به روزگار در مینگرم
امروز همه تویی، امروز همه تویی و
فردا همه تو، فردا همه تو
ای همدم روزگار چونی بی من؟
ای مونس و غمگسار چونی بی من؟
من با رخ چون خزان زردم بی تو
تو با رخ چون بهار چونی بی من؟
آهنگساز قطعه 7
تهمورس پورناظری
ترانه سرا قطعه 7
حسین منزوی
متن ترانه قطعه 7
شتک زده است به خورشید، خون بسیاران
شتک زده است به خورشید، خون بسیاران
بر آسمان که شنیده است از زمین باران
از زمین باران
دریده شد گلوی نی زنان عشق نواز
به نیزهها که بریدندشان ز نیزاران
دریده شد گلوی نی زنان عشق نواز
به نیزهها که بریدندشان ز نیزاران
نسیم نیست؟ نه بیم است بیم دار شدن
نسیم نیست؟ نه بیم است بیم دار شدن
که لرزه میفکند بر تن سپیداران
سراب امن و امان است این
نه امن و امان
که ره زده است فریبش با باور یاران
چو چاه ریخته، آوار میشوم بر خویش
که شب رسیده و ویرانترند، بیماران
برای من سخن از من مگو به دلجویی
سخن مگو به دلجویی
مگیر آینه، مگیر آینه پیش ز خویش بیزاران
کجا به سنگرس دیو و سنگ بارانش
در آبگینه حصاری شوند هوشیاران
در آبگینه حصاری شوند هوشیاران
شتک زده است به خورشید، خون بسیاران
آهنگساز قطعه 8
تهمورس پورناظری
ترانه سرا قطعه 8
محمدرضا شفیعی کدکنی
متن ترانه قطعه 8
نفسم گرفت از این شب در این حصار بشکن
در این حصار جادویی روزگار بشکن
نفسم گرفت از این شب در این حصار بشکن
در این حصار جادویی روزگار بشکن
تو که ترجمان صبحی به ترنم و ترانه
لب زخم دیده بگشا صف انتظار بشکن
چو شقایق از دل سنگ برآر رایت خون
به جنون صلابت صخرهی کوهسار بشکن
تو که ترجمان صبحی به ترنم و ترانه
لب زخم دیده بگشا صف انتظار بشکن
سر آن ندارد امشب که برآید آفتابی
تو خود آفتاب خود باش و طلسم کار بشکن
بسرای تا که هستی که سرودنست بودن
بسرای تا که هستی که سرودنست بودن
به ترنمی، به ترنمی، دژ وحشت این دیار بشکن
شب غارت تتاران همه سو فکنده سایه
شب غارت تتاران همه سو فکنده سایه
تو به آذرخشی این سایهی دیوسار بشکن
ز برون کسی نیاید چو به یاری تو اینجا
تو ز خویشتن برون آ، سپه تتار بشکن
ز برون کسی نیاید چو به یاری تو اینجا
تو ز خویشتن برون آ، سپه تتار بشکن
نفسم گرفت از این شب در این حصار بشکن